ترجمه مقاله

حصار

لغت‌نامه دهخدا

حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ مستحکمی بوده است در ترکستان در امارت بخارا در 380هزارگزی از جنوب شرقی بخارا و مرکز خطه ای موسوم بهمین اسم میباشد. 15000 تن نفوس ، اسلحه ٔ خوب و ادوات و آلات آهنی مرغوب دارد. این خطه را گاهی حصار شادمان نامند و در جانب شمال جیحون جایگیر گردیده . نهر مسمی به سرفاب که وارد نهر نامبرده میشود. با چند نهر دیگر، چنین وادی خرم و خندان متمایل به جانب جنوب تشکیل میدهند. جهات فوقانی این وادیها مستور با برف و نقاط نزدیک به ساحل جیحون مردابی میباشد. ولی قسمت میانی باصفاست و هوای بسیار لطیف و معتدل دارد و خود حصار با قصبه های شیرآباد، دوشنبه ، چارجوی و فیض آباد در همین حوالی واقع شده در سواحل جیجون خرابه های بلاد قدیمه مانند ترمذ دیده میشود. اکثر اهالیش اوزبکند و لذا به زبان بخارا،اوزبکستان نامیده میشود. محصولات آنجا عبارت است از:حبوبات ، پنبه ، عسل و غیره . در نهرهایش معدن طلا هم یافت شود. (از قاموس ترکی ) : و قهندژ و حصاررا [ در بخارا ] غارت کردند. (تاریخ بیهقی ص 349).
ترجمه مقاله