ترجمه مقاله

حفا

لغت‌نامه دهخدا

حفا. [ ح َ ] (ع اِ) پیزر. بردی . تک . دوخ . لوخ . پاپیروس پاپورس . و صاحب منتهی الارب گوید: حفا؛ گیاه بردی که در فارسی تک گویند یا بردی سبز که هنوز از بیخ برکنده نباشند و یا بیخ بردی سپید که آنرا خورند. (منتهی الارب ). ریشه ٔ سفید بردی . بیخ دوخ . || سودگی پای آدمی و سپل شتر و سم ستور. || برهنگی پای و بی کفشی . || (مص ) برهنه پای رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوده پای گردیدن . || سوده سم گردیدن اسب . (منتهی الارب ). || سوده سپل شدن بعیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله