ترجمه مقاله

حلس

لغت‌نامه دهخدا

حلس . [ ح َ ] (ع اِ) حِلس . عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) نقد گرفتن ساعی بجای فریضه . (از منتهی الارب ). حلس المصدق ؛ اخذالنقد مکان الفریضة و فی اللسان و التکملة مکان الابل . (اقرب الموارد). || نمدزین بر پشت شتر افکندن . (از اقرب الموارد). حِلس پوشاندن شتر را. (منتهی الارب ). || ادامه پیدا کردن باران : حلس السماء؛ دام مطرها و هو غیر وابل . (از اقرب الموارد). پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ). || حریص شدن . (از اقرب الموارد). || حلس امری ؛ چسبیدن به آن و لازم گرفتن آن . (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله