حمل دار
لغتنامه دهخدا
حمل دار. [ ح َ ] (نف مرکب ) ج ، حمل داران :
حمل داران درآمدند بکار
حمل بر حمل ساختند نثار.
|| در تداول ، حمل دار و حمله دار؛ رئیس کاروان خاصه کاروان حج که گروهی را به حج برد و به راهنمایی او حاجیان مناسک و اعمال حج و عمره انجام دهند.
حمل داران درآمدند بکار
حمل بر حمل ساختند نثار.
نظامی .
|| در تداول ، حمل دار و حمله دار؛ رئیس کاروان خاصه کاروان حج که گروهی را به حج برد و به راهنمایی او حاجیان مناسک و اعمال حج و عمره انجام دهند.