ترجمه مقاله

حمل کردن

لغت‌نامه دهخدا

حمل کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بردن . کشیدن . بار کردن . برداشتن . || نسبت کردن . اسناد کردن . اسناد دادن . فرض کردن . احتمال دادن : و اگر نادانی این اشارت را که بازنموده شده است بر هزل حمل کند... (کلیله و دمنه ).
آن به که چون منی نرسددر وصال دوست
تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست .

سعدی .


بر آن حمل کردند یاران پیر
که پروای خدمت ندارد فقیر.

سعدی .


ترجمه مقاله