ترجمه مقاله

حمک

لغت‌نامه دهخدا

حمک . [ ح َ م َ ] (ع اِ) هر چه ریزه باشد از هر جنس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). حکمة؛ یکی آن . (منتهی الارب )(مهذب الاسماء). || سپشها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قُمَّل . (اقرب الموارد). || مردمان فرومایه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کودکان . (منتهی الارب ). || مورچه ها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بره . (منتهی الارب ). خروف . (اقرب الموارد). || اسب کره . (منتهی الارب ). || بچه های مرغ سنگخوار. || شترمرغ ریزه . || اصل چیزی . || طبع آن . || راهنمایان که به بی راهی در دشت افتاده باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) حمک در دلالت ؛ گذشتن . (منتهی الارب ): حمک فی الدلالة؛ مضی . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله