ترجمه مقاله

حمی

لغت‌نامه دهخدا

حمی . [ ح ِ ما ] (ع اِ) حماء. قرق . قورق . (نصاب ). خلاف مباح . (مهذب الاسماء). علف زاری که آنرا حکام برای چهارپایان خود از غیر منع کنند و تثنیه ٔ آن حموان آید و در حدیث است : لا حمی الاﷲ و لرسوله ؛ اَی الا مایحمی لخیل الجهاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در عرف شعرا، محل اقامت معشوقه که دست هیچکس بدان نمیرسد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ص ) نگاهداشته شده . (منتهی الارب ).
- کلا حمی ؛ نگاهداشته شده . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله