ترجمه مقاله

حنوط

لغت‌نامه دهخدا

حنوط. [ ح َ ] (ع اِ) بوی مردگان . (مهذب الاسماء). ج ، حنط. (مهذب الاسماء). بوی خوش برای مردگان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عطر مردگان . بوی خوش و هر ادویه ای که از فساد جلوگیری کند، از قبیل : ذریره و مشک و عنبر و کافور و جز آن از قصب هندی و صندل که جسد میت را پس ازخشک شدن با آنها پر کنند تا از پوسیدن آن تا زمان درازی جلوگیری نماید. (از اقرب الموارد) :
از دانه ٔ انگور بسازید حنوطم
وز برگ رز سبز ردا و کفن من .

منوچهری .


هر دو میگفتند کز خوف سقوط
جان سپردن به از این بوی حنوط.

مولوی .


ترجمه مقاله