ترجمه مقاله

حنک

لغت‌نامه دهخدا

حنک . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) کام . (مهذب الاسماء) (نصاب ). سغ. کام . دهان . (غیاث ) (منتهی الارب ). باطن بالای دهان از اندرون . (اقرب الموارد). سقف برین دهان کام . سطح باطن بالای دهان . بالای دهان .
- حنک الغراب ؛ منقار کلاغ . (مهذب الاسماء). منقار زاغ و سیاهی آن . ج ، احناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
|| زیر زنخ از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- تحت الحنک ؛ رجوع به تحت الحنک شود.
|| گروهی که بطلب آب و علف بزمین دیگر روند تا آنجا ستور بچرانند. || پشتهای باریک و بلندکه سنگهای آن سپید و نرم مانند کلوخ باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || آزموده و استوار خرد گردانیدن مرد را تجربه ها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کام کودک را بمالیدن بهر چیزی که بود. (المصادر زوزنی ).
ترجمه مقاله