ترجمه مقاله

حنین

لغت‌نامه دهخدا

حنین . [ ] (اِ) نیمتنه ٔ پیشواز. (فرهنگ نظام قاری ) :
مائیم به جامه خانه ٔ دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام .

نظام قاری .


که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم .

نظام قاری .


با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم .

نظام قاری .


از جامه کز برآمد و از روی آستر
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست .

نظام قاری .


و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه ٔ سقرلاط بر روی کار آمده اند.(نظام قاری ص 131). نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند. (نظام قاری ص 145).
ترجمه مقاله