ترجمه مقاله

حیرانی

لغت‌نامه دهخدا

حیرانی . [ ح َ ] (اِخ ) (مولانا...) مؤلف مجالس النفایس درباره ٔ وی گوید: جوانی فانی صفت و درویش وش بوده و بصحبت گرم ، دل مصاحبان خوش مینموده . این مطلع از اوست :
تو گنج حسنی و آتش زده ویرانه ٔ ما را
مشو همخانه با هر کس مسوزان خانه ٔ ما را.
پیکان مکش از سینه ام قصد دل شیدا مکن
بهر من خونین جگر درد دلی پیدا مکن .
رجوع به مجالس النفایس ص 307، 308 شود.
ترجمه مقاله