ترجمه مقاله

خادم قیری فارسی

لغت‌نامه دهخدا

خادم قیری فارسی . [ دِ م ِ ] (اِخ ) جوانی بود از اهالی قیرو کازرین که دو بلوکند از قشلاقات ، و در ملازمت آقای محمد سعید مشهور به آقاجانی متخلص بسائل روزگار بسر میبرد، بعد از فوت سائل اظهار موزونیت کرد و غزلیاتی بنظم آورد و سرگرم درویشی و عشقبازی شد. از اوست :
منم آن طائر برگشته اقبال
که اندرعین آزادی اسیرم
جوانم من ولی هجران طفلی
بدینسان در نظرهاکرده پیرم .
و نیز از اوست :
گرم کردند ز دم سردی دوران دل ما
یا رب این مغبچگان گرم بماند دمشان .
(نقل به اختصار از مجمعالفصحاء ج 2 ص 111).
ترجمه مقاله