ترجمه مقاله

خارجه

لغت‌نامه دهخدا

خارجه . [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام مردی بوده است .حکایت است که خارجه یکی از معتبران رؤسا و منعمان کدخدایان اصفهانی بود بسبب آنکه تمامت مال و منال و ضیاع و عقارات بغصب و تعدی از دست او انتزاع نموده بودند در پی رکن الدوله افتاد و مصاحب او روی به ری نهاد تا باشد که بعضی از آن استخلاص کرده استرداد نمایدو بتزجیةالیومی بدان می گذراند همین که رکن الدوله پای ارتحال از منزل در رکاب عزیمت نهادی خارجه بر دهانه ٔ راه در تنگنای گذاری بمرصد او پیاده گامی میزدی . رکن الدوله از جهت دفع و تفادی تظلم و تشنیع او و حسم ماده ٔ خشم و تألم بارها بچشم تجشم تفقد و مراعات حال او می نمود و ابواب جوایز و مبرّات و احسان و انعام بر وی می گشود و او همچنان از راه ابرام دور نمی نمود و بتعجیل و سعی در پی مطلب و مرام زمین و کوه می پیمود. روزی رکن الدوله گفت : ای پیر چه چیز ترا در پی ما انداخته است و بمسافرت ما محبوس و موقوف گردانیده ،من مقدار یک درم از اسباب و اموال با تو نخواهم داد. انتظار بی فایده و بی حاصل و آمدن بباطل را موجب چیست ؟ خارجه بزبان اصفهانی می گوید: من خواهم آمدن یا خرمرو یا خر خدا. رکن الدوله این سخن را فهم نکرد و درخاطر داشت ، چون نزول فرمود و بعد از آسایش مجلس انس و منادمه گرم شدند. در میان مفاوضات آن سخن در مجلس استجرار نمودند و مغز آن بدماغ رکن الدوله رسانیدند دود خشم و کینه از آتش انفعال او برخاست و در سفک خون اسباب نذر و عهد بیاراست . خارجه را از این حال اعلام داده بر ارتحال داشتند و رکن الدوله را چنان غضوب وحقود بگذاشتند تا پس از روزگاری که اتفاق حضور افتاد با پسران ، اول روز که بر نشست و در موکب او هر سه پسر در میان اصفهان روان ، خارجه بر سر کوچه ای فرا پیش آمد و قصه ای در دست . رکن الدوله را چون نظر بر وی افتاد و آن سخن یاد آورد، زبان بسفاهت و تزنیه و سب او برگشود و خدم و حواشی را بدفع و ذب او فرمود، خارجه دگر بزبان اصفهانی گفت «الیسه گوا تجاء بی مردی پیری » یعنی ای احمق تا چند ژاژخائی نه مردی پیری ، رکن الدوله سر شرم و خجالت در پیش خشم فرو خوردن انداخت وکرم و عجالت مطلوب او را فرمان داد و کار او بساخت .(ترجمه ٔ محاسن اصفهان از عربی به فارسی به قلم حسین بن محمدبن ابی الرضاء آوی چ عباس اقبال ص 89 و 90).
ترجمه مقاله