ترجمه مقاله

خارقان

لغت‌نامه دهخدا

خارقان . [ رِ ] (اِخ ) نام دهی است نزدیک بسطام از لطائف . (غیاث اللغة). رجوع به خرقان شود :
رفت درویشی ز شهر طالقان
بهر صیت بوالحسن تا خارقان .

مولوی (مثنوی ).


بوی خوش آمد مراو را ناگهان
در سواد ری ز حد خارقان .

مولوی (مثنوی ).


ترجمه مقاله