ترجمه مقاله

خالد

لغت‌نامه دهخدا

خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ریان . وی صاحب حرس سلیمان بود و قبل از سلیمان شغل حرص ولید و عبدالملک را نیز داشت . گویند در زمان سلیمان روزی مردی حروری را نزد سلیمان آوردند، سلیمان کس نزد عمربن عبدالعزیز فرستاد، چه عمر اغلب سلیمان را از قتل حروری ها بر حذر میداشت وی گفت بجای کشتن محبوسشان گردان . چون عمر به نزد سلیمان آمد سلیمان رو به حروری کرده ، وی را شماتت نمود. حروری نیز در مقام جواب سلیمان را فاسق بن الفاسق خطاب کرد. پس سلیمان رو به برادر خود عمر کرد و گفت چه می گوئی ؟ عمر پس از کمی مکث گفت : «ما اری علیه الا ان تشتمه کما شتمک » سلیمان قانع نشد و امر به گردن زدن حروری کرد. چون حروری را گردن زدند سلیمان از مجلس برخاست و بیرون رفت . خالدبن الریان نیز پس از او براه افتاد و بعمربن عبدالعزیز رو کرد و گفت ای اباحفص تو به امیرالمؤمنین می گوئی او را شماتت کن همانطور که ترا شماتت کرد؟ بخدا قسم متوقع بودم که امیرالمؤمنین دستور گردن زدنت را بدهد. عمر گفت اگر دستور میداد تو میزدی ؟ خالد گفت به خدا آری . این گذشت ، تا عمر به خلافت رسید چون خالد بر سر شغل خود حاضر شد و عمر او را دید گفت : «یا خالد ضع هذا السیف عنک . اللهم انی قد وضعت لک خالدبن الریان الهم لاترفعه ابداً» و خالد را از صاحب حرسی برکنار کرد. (از سیره ٔ عمربن عبدالعزیز صص 40-41).
ترجمه مقاله