ترجمه مقاله

خالع

لغت‌نامه دهخدا

خالع. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) خوشه ٔ خاربرآورده . (ناظم الاطباء). نعت است از خلع که به معنی خار برآوردن خوشه باشد. (منتهی الارب ). رجوع به کلمه ٔ خلع شود. || (اِ) زن بیرون آینده از شوی بواسطه ٔ فدایی که داده است . (ناظم الاطباء). زن بیرون آینده از شوی به فدا که دهد و مرد که گذارده زن را بر مال . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مردی که زوجه ٔ خود را در اثر بذل مال طلاق میدهد. رجوع به لغت خُلع شود. || غوره ٔ پخته ٔ خرما. || رطب که بیشتر از وی پخته باشد. || شتر که جستن نتواند و توسنی کند چون کسی بر وی نشیند. || پیچیدگی پی پاشنه و گسستگی آن . || درخت عضاة که گاهی برگش نیفتد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب المورد) (تاج العروس ) (المنجد).
ترجمه مقاله