ترجمه مقاله

خامشی گزیدن

لغت‌نامه دهخدا

خامشی گزیدن . [ م ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) خامشی برگزیدن . خامشی انتخاب کردن . سکوت کردن . سخن بر لب نیاوردن :
وآن سنگ را ز سنگ یکی مهر برنهاد
شد چند گاه و خامشی و صابری گزید.

بشارمرغزی .


چو سالار چین زآن نشان نامه دید
برآشفت و پس خامشی برگزید.

فردوسی .


یکی خامشی برگزین از میان
چو شد کندرو بخت ساسانیان .

فردوسی .


سخن چون ز گلنار از آنسان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.

فردوسی .


من خامشی گزیده که با مستان
هر دو یکی است گفته و ناگفته .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله