خاموش ساختن
لغتنامه دهخدا
خاموش ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را از سخن بازداشتن . قطع کلام کردن . (منتهی الارب ). خاموش کردن . رجوع به خاموش کردن شود. || کسی را از گریه و ضجه بازداشتن . || غضب کسی را فرونشاندن . || آتشی را خاموش ساختن ؛ اطفاء حریق .