ترجمه مقاله

خامکاری

لغت‌نامه دهخدا

خامکاری . (حامص مرکب ) بی ربطی در کار و عمل . خام دستی . بی وقوفی . کودنی . (ناظم الاطباء). عمل خامکار :
ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی او
گر شحنه ٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند.

خاقانی .


خوی او از خامکاری کم نکرد
سینه ٔ من سوخت چشمش نم نکرد.

خاقانی .


لیکن از خامکاری پدرت
سایه ٔ چتر دور شد ز سرت .

نظامی .


بعشق اندر صبوری خامکاریست
بنای عاشقی بر بیقراریست .

نظامی .


ترجمه مقاله