خامیاز
لغتنامه دهخدا
خامیاز. (اِ) خمیازه و دهان دره را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبه ٔ خواب . آسا. باسک . پاسک .فاژ. فاژه . شوباء. (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). افزاء. فنجا. (ناظم الاطباء). تَثاؤُب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثَاءَب . (منتهی الارب ). خامیازه :
این نمیدانم ولی هستی ّ من
می گشاید بی مراد من دهن
آن چنان کز عطسه و از خامیاز
این دهن گردد بناگاه تو باز.
رجوع به «خامیازه » و «خمیازه » شود.
این نمیدانم ولی هستی ّ من
می گشاید بی مراد من دهن
آن چنان کز عطسه و از خامیاز
این دهن گردد بناگاه تو باز.
مولوی (از جهانگیری ).
رجوع به «خامیازه » و «خمیازه » شود.