ترجمه مقاله

خام پوستین

لغت‌نامه دهخدا

خام پوستین . (ص مرکب ) احمق . ابله :
یک پخته نی که گویدم ای خام پوستین
حور و سریر تکیه بود در ره سعیر.

سوزنی .


با او چراغ دولت خصمش نداد نور
کآن خام پوستین به ره اندر چراغ کرد.

سوزنی .


ترجمه مقاله