ترجمه مقاله

خاکشی

لغت‌نامه دهخدا

خاکشی . (اِ) خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند. (برهان قاطع). نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خُبَّه (به لغت اصفهانیان ). گیاهی است که دانه های آن قرمز و لعاب بسیار دارد و بیشتر در ایران جنس سیسنبریوم سوفیا دیده میشود. (از کتاب گیاه شناسی حسین گل گلاب ). خَفَبج .
- امثال :
خاکشی نبات بحلقم نکرده ای ؛ یعنی لطف و محبتی که چنان باید نکرده ای .
فلان خاکشی مزاج است ؛ یعنی سازگار و سازنده با هر جریانی است .
- خرد و خاکشی ؛ ریزریز. بسیار خرد.
- خاکشی یخ مال ؛ خاکشی که بایخ سایند تا سخت سرد شود و بیمار را دهند در بیماری اسهال . رجوع به خاکشو و خاکژی و خاکشیر شود.
|| (اِ) حیوانهای ریز برنگ سرخ و مایل بتدویر که غالباً در حوضها که آب مانده دارند پیدا آید.
ترجمه مقاله