ترجمه مقاله

خاکی کردن

لغت‌نامه دهخدا

خاکی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || بیقراری کردن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) . || تسلیم کردن . (اشتنگاس ). || با خاک آغشتن .
ترجمه مقاله