ترجمه مقاله

خاک بودن

لغت‌نامه دهخدا

خاک بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن . (آنندراج ). افتادگی کردن و متواضع بودن . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) :
ز مادر هم از تخم ضحاک بود
سرسر کشان پیش او خاک بود.

فردوسی .


ترجمه مقاله