خاک نشین
لغتنامه دهخدا
خاک نشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نشیننده بر خاک . مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق . (آنندراج ) :
با خاک نشینان بنشین تا گویند
هر چیز سبک تر است بالا باشد.
|| مرده چونکه در خاک کنندش :
ای دو جهان زیرزمین از چه ای
خاک نه ای ، خاک نشین از چه ای ؟
|| (اصطلاح تصوف ) واصل :
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند.
با خاک نشینان بنشین تا گویند
هر چیز سبک تر است بالا باشد.
خاقانی .
|| مرده چونکه در خاک کنندش :
ای دو جهان زیرزمین از چه ای
خاک نه ای ، خاک نشین از چه ای ؟
نظامی .
|| (اصطلاح تصوف ) واصل :
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند.
حاجی ملاهادی سبزواری .