ترجمه مقاله

خجکول

لغت‌نامه دهخدا

خجکول . [ خ َ ] (ص ، اِ) گدا. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء) :
بروزگار ملک شه عرابیی خجکول
مگر ببارگهش رفت از قضا گه بار
سؤال کرد که امسال عزم حج دارم
مرا اگر بدهد پادشاه صد دینار
چو حلقه ای در کعبه بگیرم از ره صدق
برای دولت عمرش دعا کنم بسیار.

انوری ابیوردی (از فرهنگ جهانگیری ).


کعبه روان صفا پلاس نسازند
اشتر خجکول را ز جامه احرام .

سیف اسفرنگی (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ).


|| کچلول . کشکول . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری )(ناظم الاطباء). صاحب آنندراج و انجمن آرای ناصری درذیل این لغت چنین آورده اند: رشیدی گفته و فی السامی المغافر و الحجاج خجکول و در صراح مغافر به معنی پیاده که بحج رود و طفیلی باشد پس ظاهراً این لفظ خجکول است نه کجکول اما معنی ترکیبی خجکول معلوم نشد -انتهی . کلامه ، مؤلف گوید خجکول به معنی کجکول شمردن خطاست چرا که کجکول لغتی است متداول و چنانکه کج و کژ بواسطه ٔ قرب مخرج با یکدیگر تبدیل می یابند آنرا کشکول نیز خوانند کجکول ترکیبی است از کج دوش و دوش معروف است که به عربی آنرا کتف گویند چنانکه گفته اند:
کول باری ز معصیت بر کول
چون توانی شدن بصدر قبول .
و چون دوش را کول گویند بالای پوشی که بجهت گرمی دوش بکول پوشند آنرا کولیجه گویند و شعر سیف که مرقوم شد اگر به معنی اشتر کجکول یعنی کج شانه و کتف بگیریم بهتر از آن است به معنی شتر گدا قیاس نمایید زیرا که اشترکی بود که جامه ٔ احرام را پلاس آن کنند و اشتر بکجی کتف و دوش و شانه معروف است ، چنانکه گفته اند :
ابلهی دید اشتری بچرا
گفت نقشت همه کجست چرا.
ترجمه مقاله