خداترسی
لغتنامه دهخدا
خداترسی . [ خ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) ایمان . پرهیزگاری . خداپرستی :
هیچ سودم نه زآن پشیمانی
جز خداترسی و خداخوانی .
کاربینان که کار او دیدند
از خداترسیش بپرسیدند.
گر آن حلوا به دست صوفی افتد
خداترسی نباشد روز غارت .
تقوی و خداترسی شرط است . (تذکره ٔ دولتشاه 365).
هیچ سودم نه زآن پشیمانی
جز خداترسی و خداخوانی .
نظامی .
کاربینان که کار او دیدند
از خداترسیش بپرسیدند.
نظامی .
گر آن حلوا به دست صوفی افتد
خداترسی نباشد روز غارت .
سعدی (طیبات ).
تقوی و خداترسی شرط است . (تذکره ٔ دولتشاه 365).