خدادهاد کردن
لغتنامه دهخدا
خدادهاد کردن .[ خ ُ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جواب نفی دادن . در مقابل پرسش سائلی جواب منفی دادن . کنایه از محروم کردن . چون فقیری از کسی درخواست چیزی کند سؤال شده اگر سؤال او را برنیارد میگویند خدادهادش کرد :
نوفل که خدا جز جزا دهادش
کرد از در ما خدادهادش .
نوفل که خدا جز جزا دهادش
کرد از در ما خدادهادش .
نظامی .