ترجمه مقاله

خداوندگار

لغت‌نامه دهخدا

خداوندگار. [ خ ُ وَ دِ ] (اِخ ) لقب مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر معروف به مولوی است : خداوندگار فرمود در تفسیر این که من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سر، مسلمانی شدی که خود را فدای کنم . (فیه مافیه چ فروزانفر ص 4). یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده ام خداوندگار فرمود که در عالم یک چیزیست که آن فراموش کردنی نیست اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آنرا فراموش نکنی . (فیه مافیه چ فروزانفر ص 14). پسر اتابک آمد. خداوندگار فرمود که پدر تو دائماًبحق مشغول است و اعتقادش غالبست و در سخنش پیداست . (فیه مافیه چ فروزانفر ص 28). گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند و می گفت که می خواهم که خداوندگار را بدیدمی . خداوندگار فرمود که خداوندگار را بدین ساعت نبیند. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 35). و رجوع شود به کتاب فیه مافیه چ فروزانفر ص 37، 42، 240، 264 و 295.
ترجمه مقاله