ترجمه مقاله

خدر

لغت‌نامه دهخدا

خدر. [ خ َ ] (ع مص ) لازم گرفتن شیر خانه رایا بیشه ٔ خود را. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || استتار کردن . در پرده گذاردن . (از معجم الوسیط). || زنی را وارد کردن که در خِدر نشیند و از خدمت برای قضا و حوائج مصون باشد. (از معجم الوسیط). || مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). || مقیم بودن در جای و اهل خود. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || پرده روی هودج انداختن . (از معجم الوسیط). || پس ماندن آهو از گله . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ازمعجم الوسیط). || پنهان کردن آهو فرزند تازه زاد خود را در جای پنهانی . (از متن اللغة). منه : خدرت الظبیة حشفها فی الخمر. (متن اللغة). || سرگشته شدن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || (اِ) مرض فلج . خبل . کسح . تعرقل . (دزی ج 1 ص 353).
ترجمه مقاله