ترجمه مقاله

خدیش

لغت‌نامه دهخدا

خدیش . [ خ َ / خ ُ دَ ] (اِ) کدبانوی خانه . (نسخه ای از اسدی ) (از برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). بانو. بی بی . خاتون . خانم . بیگم . (یادداشت بخط مؤلف ). صاحب آنندراج می گوید: اصل آن بمعنی مطلق «صاحب » و «خدا» است و تخصیص آن ببانو از مقام ناشی شده است :
نکو گفت مزدور با آن خدیش
مکن بد بکس گر نخواهی بخویش .

رودکی .


در ظاهر اگر برت نمایم درویش
زینم چه زنی بطعنه هر دم صد نیش
دارد هر کس بتا به اندازه ٔ خویش
در خانه ٔخود بنده و آزاد و خدیش .
ابومسلم نیشابوری (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
مرحوم دهخدا می گوید: این رباعی را در لغت نامه ها برای خدیش بمعنی کدبانو شاهد آرند، لکن بگمان من واو «و خدیش » افزوده شده است چه میان بنده وآزاد، ثالثی نیست تا خدیش آن باشد و بتواند بنده و آزاد را جمع کند، یعنی معنی شعر این طورباشد: همه کس به اندازه ٔ خود خدیش و آزاد و بنده دارد و از طرفی دیگر معنی کدبانو نیز در این شعر صریح نیست چه کدبانو نیز یا کنیز است یا حره و در هر صورت اگر شاهد خدیش بمعنی کدبانو همین رباعی باشد محتاج بتأیید است . || پادشاه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). خداوند که خدیوش نیز گویند. (از شرفنامه ٔ منیری ). || کدخدای . (نسخه ای از اسدی ). کدخدای بزرگ . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) || خداوند خانه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ترجمه مقاله