خذم
لغتنامه دهخدا
خذم . [ خ َ ] (ع مص ) بریدن و پاره پاره کردن . (از منتهی الارب )از (تاج المصادر بیهقی ). || چنگال زدن . (از تاج العروس ). منه : خذم الصقر؛ چنگال زد آن چرغ . || بریده شدن . منقطع گردیدن . || مست گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).