ترجمه مقاله

خراب کردن

لغت‌نامه دهخدا

خراب کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ویران کردن . منهدم کردن . از بین بردن :
هرگز کسی که خانه ٔ مردم خراب کرد
آباد بعد از آن نبود خانمان او.

سعدی (صاحبیه ).


عشقت بنای صبر بکلی خراب کرد
جورت در امید بیکبار درگرفت .

سعدی (بدایع).


خرابت کند شاهد خانه کن
برو خانه آباد گردان بزن .

سعدی (بوستان ).


بناز اگر بخرامی جهان خراب کنی
بخون بنده اگر تشنه ای حلال ای دوست .

سعدی (بدایع).


|| شکستن . بهم ریختن . (از قبیل دل و فکر) پریشان کردن :
دلی خراب مکن بیگنه اگر خواهی
که سالها بودت خانمان ملک آباد.

سعدی .


|| تباه کردن . مشوب کردن . فاسد کردن . || از پای در افکندن ، چنانکه شراب بسیار باده خوار را. سخت کسی رامست کردن :
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین .

حافظ.


زآن پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما راز جام باده ٔ گلگون خراب کن .

حافظ.


ترجمه مقاله