ترجمه مقاله

خران

لغت‌نامه دهخدا

خران . [ خ ِ ر ر ] (ص ) مطیع. رام . فرمانبردار. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری ) :
تند و تیزی آغازی و خران نشوی
تند و توسن ببرند آخور و خران آرند.

سوزنی سمرقندی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله