ترجمه مقاله

خربط

لغت‌نامه دهخدا

خربط. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) بط بزرگ . قاز فربه و سمین . (ناظم الاطباء). خَربَت . اِوَّز. سیقا. قلولا. (یادداشت بخط مؤلف ). بط کلان . (شرفنامه ٔمنیری ). (غیاث اللغات ). غاز بزرگ . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : چون زغن سالی ماده باشد و سالی نر و چون خربط روزی خشک و روزی تر. (کتاب النقص ص 491). || مرد احمق و ابله . (برهان قاطع)(ناظم الاطباء). مرد بزرگ جثه ٔ کوچک عقل . (از انجمن آرای ناصری ). کالوس . (یادداشت بخط مؤلف ) :
گروهی آنکه ندانند باز سیم از سرب
همه دروغزن و خربطند و خیره سرند.

قریعالدهر.


چون خیره طیره شد ز میان ربوخه گفت
بر ریش خربطان ریم ای خواجه عسجدی .

عسجدی .


چون طوطیان شنوده همی گویی
تو خربطی بگفتن بی معنا.

ناصرخسرو.


گیرم دنیا ز بی محل دنیا
بر گرهی خربط و خسیس بهشتی .

ناصرخسرو.


پرخدویی زشت خویی خیره رویی خربطی .

سوزنی .


حکیم خربط و ممدوح خربغا بد هست
از این حدیث مرا و ترا چه باک و چه بیم .

سوزنی .


بنده با مشت خربطی امروز
چون خر اندر خلاب افتاده .

انوری .


دست در وی می مالند و به ابلهان و جهال وعوام و خربطان می نمایند. (کتاب النقض ص 456). شبهتی است که ناصبیان بعداوت علی واخود نهند و این خربطی باورشان کند. (کتاب النقص ص 579).
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت ریش پالان .

خاقانی .


خرسواران در سباقت تاختند
خربطان در پایگاه انداختند.

مولوی (مثنوی ).



مشو پیرو غول وهم و خیال
به افسون خربط مشو در جوال .

نزاری قهستانی .


|| آدم وحشی که مانند غول موی دار باشد و در شکل شبیه انسان بود. || مرد حیله باز بی دیانت . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله