ترجمه مقاله

خرتوت

لغت‌نامه دهخدا

خرتوت . [ خ َ ] (اِ مرکب ) توت بزرگ زبون بیمزه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). توت دانه دار کم شیرینی . توت از جنس بد و دانه دار. توت نر. توت نرک . (یادداشت بخط مؤلف ) :
کمال قدرت او را بچشم عبرت بین
بیاوردشکر از نی ، بریشم از خرتوت .

عبدالقادر نائینی (از انجمن آرای ناصری ).


|| توت شامی . (مفاتیح ). توت ترش . فرصاد. (مهذب الاسماء). مؤلف آنرا شاه توت تشخیص داده اند. در فلاحت نامه چنین آمده است : و توتی دیگر سیاه که آنرا خرتوت گویند و بعضی توت شرابی یعنی جهت شراب پختن شاید و بعضی توت شامی و آن ترش طعم بود و چون دست یا جامه ای از خرتوت رنگین شود هیچ نوع بصابون وغیره رنگ آن نرود مگر بخرتوت خام بشویند برود : و آلو و ریواج و خرتوت و مانند این دهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و توت ترش که او را خرتوت گویند صفرا بنشاند و معده را به از توت شیرین باشد و طبع را نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و آب آلوی ترش و آب خرتوت که هنوز ترش باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله