ترجمه مقاله

خرت

لغت‌نامه دهخدا

خرت . [ خ ُ ] (ع اِ) سوفار. سَم ّ. سُم ّ. ته سوزن . سوراخ سوزن . (یادداشت بخط مؤلف ). || سوراخ تیر و سوراخ گوش و مانند اینها. (از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُروت ، اخرات .(یادداشت بخط مؤلف ). || استخوانی خرد نزدیک سینه که آنرا استخوان خنجری گویند. (ناظم الاطباء). || ج ِ خرته ، و آن حلقه ها در سر تنگهای خنور باشد. || (ص ) شتاب رو، منه : ذئب خرت ؛ گرگ شتابرو. کلب خرت ؛ سگ شتابرو. (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله