ترجمه مقاله

خرجسته

لغت‌نامه دهخدا

خرجسته . [ خ َ ج ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) جنگ و خصومت و خرخشه و شلتاق . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به «خرخشه » شود. || جماعتی که متسیدند یعنی سید نیستند و سیادت را بر خود بسته اند این جماعت را سادات خرجسته و خردرگله خوانند.(برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || جمهور. || خردرگله . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله