ترجمه مقاله

خرجی

لغت‌نامه دهخدا

خرجی . [ خ َ ] (ص نسبی ، اِ) قدری از مال که اخراجات ضروری را بر آن موقوف باشد. (آنندراج ) :
دو استر پر ز گوهرهای غلطان
که کس قیمت نداند هر یکی زآن
که تا هر جا که خرجی سهل ماند
بیک در دخل اقلیمی ستاند.

امیرخسرو (از آنندراج ).


بزربفت خلعت مرا مرحمت شد
هزاری چهارم پی خرجی ره .

بدر چاچی (از آنندراج ).


|| لوازم لباس غیر از پارچه مانند قیطان و نخ و غیره . || پولی که جهت معاش و گذران صرف نمایند. (ناظم الاطباء).وجه برای معاش . نفقه . در تداول عامه ، نقد برای اعاشه ٔ روزانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || مقابل خاصگی . (از آنندراج ). مقابل خاصه . (یادداشت بخط مؤلف ). معمولی .
- کرباس خرجی ؛ نام نوعی کرباس بوده است :
یکی کرباس خرجی داد کآن را...

سوزنی .


ترجمه مقاله