ترجمه مقاله

خردما

لغت‌نامه دهخدا

خردما. [ خ ُ دَ ] (اِ) جانوری است خوش آواز و خوشرنگ . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
خجسته را بجز از خردما ندارد گوش
بنفشه را بجز از کرکرک ندارد پاس .

منوچهری .


باز مرا طبع شعر سخت بجوش آمده ست
کِم سخن عندلیب دوش بگوش آمده ست
از شغب خردما لاله بهوش آمده ست
زیر ببانگ آمده ست بم بخروش آمده ست .

منوچهری .


زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس
یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود.

منوچهری .


ترجمه مقاله