خردملغتنامه دهخداخردم . [ خ َ دُ ] (اِ مرکب ) دم خر. دنب خر. (یادداشت بخط مؤلف ) : گنده و قلتبان و دون و پلیدریش خردم ّ و جمله تنْش کلخچ .عماره ٔ مروزی .