ترجمه مقاله

خردگاه

لغت‌نامه دهخدا

خردگاه . [ خ ُ ] (اِ) خیمه ٔ کوچکی که در درون خیمه ٔ بزرگی برپا کنند. (ناظم الاطباء). || آن جای از سینه ٔ شتر که در وقت خوابیدن بزمین رسد ومانند کف پای او باشد. (ناظم الاطباء). پینه گاه شکم شتر. || سم چارپا که چدار را بر آن بندند.بندگاه دست و پای ستور. (ناظم الاطباء) :
برون کند خرد از خردگاه آهوشکل
فروکشد طرب از طره جای عیش لگام .

ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری ).


سِنْع؛ خردگاه دست . فدع ؛ کجی خردگاه دست و پای چندان که کف دست و پا چپ رو به برگردد. انفداع ؛ کج گردیدن خردگاه دست و پای ستور. هجار؛ رسن که در خردگاه پای شتر بسته بر تهیگاه یا به تنگ آن بندند. وظیف ممصوص ؛ خردگاه باریک دست و پای ستور. (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله