خرس
لغتنامه دهخدا
خرس . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَخْرَس و خَرْساء. رجوع به اخرس و خرساء شود :
آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خُرس .
|| مهمانی ولادت . (از منتهی الارب ).زاج سور. (یادداشت بخط مؤلف ). شیشه بندان . حمام زایمان . (یادداشت بخط مؤلف ).
آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خُرس .
مولوی (مثنوی ).
|| مهمانی ولادت . (از منتهی الارب ).زاج سور. (یادداشت بخط مؤلف ). شیشه بندان . حمام زایمان . (یادداشت بخط مؤلف ).