خرمن بردن
لغتنامه دهخدا
خرمن بردن . [ خ ِ / خ َ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) استفاده از خرمن کردن . حاصل خرمن بدست آوردن . تخم از خرمن بدست آوردن . غله از خرمن بردن :
کنون وقت تخم است اگر پروری
گر امیدواری که خرمن بری .
|| در بین روستاییان «خرمن بردن » استفاده از خرمن کردن است . (یادداشت بخط مؤلف ).
کنون وقت تخم است اگر پروری
گر امیدواری که خرمن بری .
سعدی (بوستان ).
|| در بین روستاییان «خرمن بردن » استفاده از خرمن کردن است . (یادداشت بخط مؤلف ).