ترجمه مقاله

خره

لغت‌نامه دهخدا

خره . [ خ َ رُه ْ ] (اِ) نور باشد مطلقاً اعم از پرتو چراغ و آتش و آفتاب . چنانچه گویند خره نوریست از اﷲ تعالی که فایز میشود بر خلق و بدان نور خلایق ریاست بعضی بر بعضی کنند و بعضی بوسیله ٔ آن نور قادر شوند بر صنعتها و حرفتها و از این نور آنچه خاص باشد بپادشاهان بزرگ و عادل فایز گردد و آنرا کیاخره گویند. (از برهان قاطع). خُره . خُرّه :
خره از رویشان افزونتر آمد
تو گویی کآفتاب آنجا برآمد.

؟ (از فرهنگ جهانگیری ).


|| حصه و بخش ، چه حکمای فُرس مُلک فارس را به پنج حصه قسمت کرده اند و هر حصه را نامی نهاده اند: اول خره ٔ اردشیر، دویم خره ٔاستخر، سیم خره ٔ داراب ، چهارم خره ٔ شاپور، پنجم خره ٔ قباد. (از برهان قاطع). خُره . خُرّه .
- خره ٔ آب ؛ حصه ٔ آب . بخش آب . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله