خرگدایی
لغتنامه دهخدا
خرگدایی . [ خ َ گ ِ ] (حامص مرکب ) ابرام در گدایی . (ناظم الاطباء) :
بخرگدایی چون اشتر سپید پدید.
بخرگدایی چون چشم شوخش آب گرفت
نه هر بگوش درآیدْش از آن سپس نه چشو.
بخرگدایی چون اشتر سپید پدید.
سوزنی .
بخرگدایی چون چشم شوخش آب گرفت
نه هر بگوش درآیدْش از آن سپس نه چشو.
سوزنی .