ترجمه مقاله

خریداری کردن

لغت‌نامه دهخدا

خریداری کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خریدن . ابتیاع کردن : و هرهفته به یکبار ایشان را بنزدیک خویش خواندی و خریداری کردی چون نفروختندی باز بزندان فرستادی . (تاریخ بخارا نرشخی ). || پذیرفتن . قبول کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بدخو نشدستی تو گر زانکه نکردیمان
با خوی بد از اول چندانت خریداری .

منوچهری .


و حیلتها ساختند تا رأی نیکوی او را در باب ما گردانیدند و وی نیز آن را که ساختند خریداری کرد. (تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله