ترجمه مقاله

خریق

لغت‌نامه دهخدا

خریق . [ خ َ ] (ع اِ) زمین پست علفناک .خُرُق . || باد سرد که سخت وزد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). باد که خیمه برکند. (مهذب الاسماء) :
قدر فندق افکنم بندق خریق
بندقم در فصل صد چون منجنیق .

مولوی .


|| باد نرم و سست . || باد بازگردنده ، وزنده به استمرار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ) (از اقرب الموارد). || باد دیروزنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || چاه که سرش شکسته شده باشد از آب .(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خرائق ، خُرُق . || آب راهه ٔ آبی که گود نبودو خالی از درخت نباشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || گشادگی وادی در آنجای که منتهی میشود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
ترجمه مقاله