ترجمه مقاله

خستوانه

لغت‌نامه دهخدا

خستوانه . [ خ ُ / خ َ ت ُ ن َ/ ن ِ ] (اِ) پشمینه ای باشد موی از او درآویخته یا کرباس پاره . (صحاح الفرس ). پشمینه ای بود که بلادریان دارند و مویها در آنجا آویخته بود. (از فرهنگ اسدی نخجوانی ) لباسی باشد که درویشان و فقیران پوشند و از آن پشمها و مویها آویزان باشد. (از برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) :
بجنگ دعوی داری و سخت تفته زنی
درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی .

ابوالعباس مروزی .


که از دیبای چین تا خستوانه .

شمس فخری .


نگر ز سنگ چه مایه بهست گوهر سرخ
ز خستوانه چه مایه بهست شوشتری .

معروفی .


|| خرقه ای را نیز گویند که از پارچه های الوان دوخته شده باشد. (برهان قاطع).
ترجمه مقاله