ترجمه مقاله

خشکنانک

لغت‌نامه دهخدا

خشکنانک . [ خ ُ ن َ ] (اِ مرکب ) خشکنانج . خشکنانه . رجوع به خشکنانج و خشکنانه شود : و چندان اطعمه ٔ غریب بر آن سماط بود که در حصر... نگنجد و در میان تلی عظیم از حلاوی و خشکنانک برهم ریخته بود چنانکه مرد ایستاده در پس آن نمی نمود. (تجارب السلف ).
ترجمه مقاله